سلطان احساس مجیدخراطها
خدا کاری بکن
دارم از غصه می میرم خدا کاری بکن این بار
که دستای ظریفش رو تو دستام حس کنم یکبار
خدا کاری بکن این بار خدای مهربون من
زبونم بند اومد ای وای کجا رفت هم زبون من
خدا کاری بکن مردم خدا اونم دلش تنگه
اگه میگه مهم نیستم با حسش داره می جنگه
اگه میگه تو فکرم نیست می خواد بیشتر پیشش باشم
درسته اون ولم کرده دلیل اشک چشماشم
خدا کاری بکن اون رفت ازت می خوام که برگرده
این بار قدرش رو می دونم اگر چه اون ولم کرده
خدا بگو که برگرده .................
خدا کاری بکن زود باش خدا اون دیگه تنها نیست
خدا بهش بگو مردم چرا عین خیالش نیست
خدای مهربون من دلت میاد که تنها شم
بره عشقم تک و تنها تا کی دلواپسش باشم
خدا کاری بکن زود باش خدا صبرم همین قدر بود
بگو حرفاشو بخشیدم بگو گنجایشم کم بود
بگو تقصیر من بوده بگو حق داره می دونم
بگو به فکر جبرانه بگو قدرشو می دونم
بگو دیگه دیگه غرورش مرد می خواد پیش تو برگرده
بگو سختی این روزا اونو از راه به در کرده
خجالت می کشم از اون بگو چیزی نگه و من
خدا پا درمیونی کن شاید از من خوشش اومد